شامل سه داستان با عناوین:
مجالی اندکک…! / آلزایمر، بیماری محبوب من / روسری
بخشی از داستان مجالی اندکک…!
ظریفت سالن دو هزار نفر بود اما روی پله ها هم کیپ تا کیپ نشسته بودند و همگان بی قرار و مشتاق آمده بودند بشنوند آهنگهایی که مجتبی آذریار، دهه های پیشین ساخته بود. ترانه هایی که در زمان خودش محبوب خاص و عام بود و ورد ذهن و زبان و آمیخته با خاطرات شیرین و دلپذیر جوانی یا میان سالی آن جمع. برای نسل تازه هم خاطره شده بود این ترانه ها از بس که پدران و مادرانشان با لذتی آمیخته به حسرت شنیده بودند و خاطراتشان را نقل کرده بودند برای فرزندانشان. آینه خاطرات نسل پیشین رو در روی آینه نسل حاضر ایستاده شده بودند و تصویر و تصور آن یادهای غمبار یا شادمانه، تکثیر شده بود انگار تا بی نهایت…