از پا نیفتاده و ده داستان دیگر
دو داستان اول، یعنی از پا نیفتاده و پنجاه تا هزاری، از نظر توجه به جزئیات فنی به پیرمرد و دریا شباهت دارند – اولی در مورد گاوبازی و دومی در مورد بوکس؛ برای همین خواننده ی عادی ای مثل من جاهایی رو نمی فهمه یا نمی تونه تصور کنه. اما از این ها گذشته نکات انسانی درونش جذابیت خاصی داره.
از سه بخش از در زمان ما اولیش جالب بود.در انقلابی آنچه مرا به خود جلب کرد، یک روایت کوتاه از یک مقطع از زندگی بود؛ اینکه روایت واقعیت در چند سطر، آن هم به کمال سادگی، از یک گستره ی دست نیافتنی در زندگی واقعی پرده بر می دارهبه نظرم وطن به تو چه می گوید تحسین برانگیزه از این نظر که روایتی زنده و هرروزه است از مردم ایتالیای عصر موسولینی – مردمی که اینجا در این کافه یا آنجا در آن جاده می روند و می آیند.
در در کشوری دیگر زوایای جنبه های مختلف انسانیت در یک داستان کوتاه از زندگی ساده ی یک افسر آمریکایی – همینگوی – در کشوری دیگر بازگو می شه. بخش مربوط به افسری که زنش را از دست داده و دائم می گوید نباید ازدواج کرد چون او را از دست خواهید داد کوبنده است…
این داستان یک صحنة بلند و سه صحنة کوتاه دارد. در حقیقت، شیوة کار چنان نمایشی است که بیش از سه چهار جمله برای انتقال از صحنهای به صحنة دیگر لازم نیست.
روایت در سراسر داستان عینی است و در واقع همة اطلاعات در گفتوگوهای سادة رئالیستی گنجانیده شده. در نخستین صحنه، روشن شدن مأموریت تبهکاران با ذکر جزئیات مشخص صورت میگیرد – این واقعیت که چشم از آینة پشت بار بر نمیدارند، این واقعیت که پس از بستن نیک و آشپز، تبهکاری که تفنگش را لب دریچة آشپزخانه گذاشته رفیقش و جورج را «مثل عکاسی که میخواهد عکس دسته جمعی بگیرد» میایستاند – همة این جزئیات بیش از آن که ماهیت ویژة مأموریتشان روشن شود آمدهاند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.