اسبها و انسانها (سه داستان)
مجموعه داستان «اسبها و انسانها» نوشتهی «لئو تولستوی» را «یوسف قنبر» به فارسی برگردانده است.
اشتفان تسوایک در کتاب «تولستوی» آورده است: «اثر هنری به عالیترین درجهی کمال نمیرسد مگر وقتی که ریشهی ساختگیاش از یاد برود و وجود آن درنظر ما حقیقت برهنه و مجرد جلوه نماید.
این پندار پر شکوه غالبا با تولستوی دست میدهد؛ از بس حکایاتش رنگهای حقیقت محسوس دارد، هرگز کسی جرئت این تصور را که شخصیتهای او ابداعی باشند، به خود راه نمیدهد. وقتی تولستوی میخوانید گمان میبرید که از پنجرهای گشاده، به جهان واقعی مینگرید، همین و بس!» در بخشی از داستان اسبها و انسانها میخوانیم: «آن روز عصر چند همسایه به دیدن نستر آمده بودند.
زمانی که او رمه را از مقابل کلبههای خدمتکاران خانهی تیولدار عبور میداد، متوجه عرابهای در برابر کلبهاش گشت. او برای رسیدن به خانه چنان شتاب داشت که به محض جای گرفتن رمه در دیواربست، ابلق را رها کرد و به واسکا فریادکشان دستور داد که زین را از پشت اسب بردارد.
او سپس دروازه را قفل کرد و به سراغ دوستانش رفت. آن شب، شاید به علت توهینی که یابوی پست و بیبته و از بازار خریداری شده به نتیجهی سمتانکا و تبعا به احساسات اشرافی تمامی رمه روا داشته بود و شاید هم به دلیل ظاهر عجیب و غریبی که ابلق با آن زین بلند بیراکب به خود گرفته بود، اتفاق خارقالعادهای در دیواربست رخ داد.»
هنوز بررسیای ثبت نشده است.