اشرف افغان بر تختگاه اصفهان: به روایت شاهدان هلندی
اشرف افغان، نوشته ویلم فلور که توسط ابوالقاسم سری به زبان فارسی درآمده است. کتاب حاضر که دنباله کتاب «برافتادن صفویان و برآمدن محمود افغان» است، شرح رویدادهای مهم زمان سلطه اشرف را از دیدگاه نویسندگان شرکت هند خاوری هلند که در مطاوی کتاب اختصارا واک نامیده میشود، در بردارد. در این شرکت روزنامهای بوده است که در آن وقایع مهم روزانه یی که بیشتر به اوضاع سیاسی کشور ایران مربوط بوده، ثبت میشده است.
کتاب، شامل یادداشتی از مترجم و سپس در هشت فصل به حکومت اشرف افغان، قیام و سقوط سید احمد خان پادشاه کرمان ، وضع بندرعباس و هرمز، همچنین دارای دو ضمیمه در پایان کتاب، اشاره میشود.
معلوم نیست در شرکت روزنامهای، چند تن به این کار ارزنده سرگرم بودهاند؛ اما چندین بار نویسنده از خود با عنوان «روزنامه دار» یا «روزنامه چی» یاد میکند. فزون بر این نویسندگان، شرکت در نهان، خبرچیانی را از اهالی ایران یا از میان نخبگان، حاکمان و حاکمچگان آنها به انحای گونه گون در خدمت خود داشته و از آنها خبرهای دست اولی را به دست میآورده است، در نتیجه آگاهیهای بسیاری از اوضاع نکبت بار و اسف انگیز این دوره تاریک تاریخ ایران در اسناد شرکت مزبور در بایگانی واک در هلند باقی مانده است.
آقای دکتر ویلم فلور نخستین بار به مطالعه و تحقیقی انتقادی در این اسناد پرداخته و تالیفاتی ارزنده درباره این دوره عرضه داشتهاند. در کتاب نخستین دیدیم که چگونه در پی صد سالی آسایش و راحت طلبی، دندانها و چنگالهای شیر پیر حکومت صفویان را سستی و فتور فرو گرفته، توان تصمیم گیری و برابری با دشواریهای امور مملکتی از هیات حاکم رخت بربسته بود و آن جماعت ناهماهنگ هر یک سازی جداگانه مینواخت. راحت طلبی حاکمان و فساد دستگاه به حدی رسید که سردمداران خواه ناخواه آماده پذیرش هر خفتی شدند، به نعل و به میخ زدند با اهمال و امهال فرصتهای گرانبهای بسیار را از دست دادند؛ از کسانی که بر سریر قدرت بودند، هیچ کس مرد میدان کار یا مرد مرد نبود یا اگر بود مجال کار نیافت. شورشها و اعتراضهای پی در پی مردم پایتخت و سایر جایها علیه سهل انگاریها و خلاف کاریها و اجحافها به جایی نرسید.
شایعه پراکنی
دروغ زنان حاکم برای لاپوشانی کردن زبونی و درماندگی خود و به قصد فریب مردم، هر روزه به ساختن شایعه یا «تبلیغی نو» دست زدند تا خشم مردم را از زبونی هایشان منحرف سازند. بارها بزرگان و ریش سپیدان و میهن پرستان شهر انجمن کردند و از آنها خواستند تا مسلحشان کنند تا بتوانند شورشیان را سرکوب سازند. بارها مردم خشماگین به کاخ شاه و باشگاه اعتمادالدوله (صدراعظم) حمله بردند.
ابرامها، الحاحها و درخواستهای مصرانه مردم با مانورهای خدعه آمیز دروغین و نمایشهای فریب آمیز قدرت خاموش گشت. در واقع «سر مردم را شیره میمالیدند» بی اعتنایی نالایقان حاکم به سرنوشت مردم و وضع فلاکت بار موجود با غلیان نارضایی شدید ایشان به ویژه اقلیتهای ستمدیده مذهبی «تشنه تغییر» دست بهم داد و تغار کلوائی حکومت فرتوت بیکاره را در هم شکست. اتباع شورشی یا ستمکارگانی که با آگاهی از ضعف و فتور کاخ نشینان و تحریک عمال روس منحوس به پشتوانه «فتوایی اغواگر» از راه رسیدند تا «نودولتانی» باشند که بر «خر دیگران» سوار باشند؛ از سرزمین حاکم نشین خراسان خاوری (افغانستان کنونی) گرازان آمده بودند که در آشکار از خود رفع ستم کنند؛ اما در نهان اندیشهای جز چپاول و غارتگری و خونریزی نداشتند. بنابراین از آب گل آلود حکومت دیرینه سال صفویان- که قرنی از تن آسانی و آرامش را با سردارانی جنگ نادیده پشت سر میگذاشت- ماهی گرفتند. و نه همان از صدرنشینان سلف در ستمکارگی و خونریزی به مراتب درگذشتند، به هم میهنان و همدینان خود نیز هیچ گونه ترحمی روا نداشتند، به هیچ کس و هیچ چیز ابقا نکردند، بلکه از فرط گرسنه چشمی، بی توجهی به اصول مردانگی و انسانیت، جذبه مال و مقام و قدرت یک باره زمام اختیار از کف بی کفایتشان فرو نهاد و در این راه این طفلان یک شبه ره صد ساله رفتند، کاروانها از اموال غارتی، کودکان و زنان اسیر فروختنی، به سوی قندهار گسیل شد.
تشبیه تختگاه ایران به نیزار
تختگاه ایران به نیزاری خوشیده میمانست در آتشی سوزان، و چنان شد که باد افراه بدرفتاریها، کژفهمیها، و ندانم کاریهای حاکمان نالایق، دامن گیر همگان گشت، خشک و تر با هم سوخت، به قولی پانصد هزار تن از مردم بی پناه تنها در اصفهان به وضعی دردناک و اکثر به مرگی تدریجی جان باختند. فاجعهای بزرگ دل تمام میهن را آزرد، و در هنگامه وانفسایی که پیش آمد، دیو قحط و گرسنگی با درنده خویی و قساوت ناشی از آن، ماندگان نیم جان را برانگیخت تا در تنازعی که برای بقا در گرفت، پس از خوردن همه جانوران حلال و حرام گوشت مانده در شهر، جنازه مردگان را از گورهای تازه و کهنه بیرون کشند، و از آن پس این اشباح نگون بخت بیچاره یا آدم گونههای نیم جان قحط زده وامانده- که به قافله لاشخوران استحاله یافت- تکه پارههای لاشههای بویناک تعفن آمیز همنوعان فلک زده خود را برای «چند روزی بیشتر ماندن» با ولع بسیار بلعیدند، خوی و خلق مردمی از یادها رفت، مرگ تدریجی در کوی و برزن بیداد کرد، فریاد و مویه ستم زدگان به جایی نرسید. حاکمان بی آزرم ککشان هم نگزید و چون گوسفندان پرواری گرگ دیده، هراسان و لرزان بر جای خشکشان زد. افزون بر مردم عادی جمعی کثیر از دانشمندان و اندیشمندان ارزشمند شهر در پی بالا گرفتن «احتکار» خوراکیها، یا محاصره ، در خانههای خود با زجر و شکنجه جان باختند و جنازه هایشان در همان خانهها یا در کوچه پس کوچهها رها شد. این تنها اصفهان نبود که در آتش بیداد و قتل عام سوخت، درباره کرمان نوشتند که هیچ شهری در طول تاریخ جهان آن چنان دچار خرابی و کشتار نشده است. اما جانوری یک چشم که در شهر کوران به پادشاهی رسیده بود، از آن جا که «قبای پادشاهی» بر بالای او راست نمیآمد و راهزنی «بی آزرم و مردم کش» بیش نبود، دیری نپایید و شئامت خونهای بی گناهان فراوانی که بر زمین ریخت؛ به زودی دامنگیرش شد و در خبط دماغ و جنونی غالب که جانش را فرو گرفت، طومار زندگانی کوتاه و جنایتگارانه اش در طوفانی دیگر از جنون کودن قدرت طلبی دیگر به نام «اشرف» در هم نوردیده گشت، و بدینسان ستمکارهای دیگر که موقتا و «نه از روی استحقاق» بر تختگاه پرهیمنه صفویان پدیدار گشت داستانش چون داستان «گردن خر» بود و «طوق زرین» و آن مگس جولانگر در «عرصه سیمرغ» که اندسالی حکومت لرزان او بر چند شهر و روستای ایران بزرگ موضوع سخن کتاب حاضر است، و شاهدان عینی هلندی جا به جا تکههایی از رویدادهای زمان حکومت گونه او را به مناسبتهایی که با منافع آنان ارتباط داشته است (به انتخاب و تالیف در خور ایرانشناس پژوهنده نامبرده،) برای ما روایت میکنند، و در این میان از وضع اجتماعی، از خلق و خوی حکومت گران، از گدامنشی ایشان، از سبعیت و درندگیها، از آدم فروشیها و رذیلتها و سفاهتها و… و… جنایت هایشان (و نیز از دسیسهها و نیرنگهای رقیبان انگلیسی خود) نکتهها میگویند.
فعالیت مراکز تجاری
در این اوان هنوز دو مرکز تجاری هلند یکی در بندرعباس (اصلی) و دیگری در اصفهان (فرعی) اندک فعالیتی دارند، از سومین مرکز بازرگانی هلند در کرمان تقریبا شاید به سبب ویرانی عظیم شهر چندان سخنی در میان نیست مدیر کل شرکت در مرکز بندرعباس شخصی است به نام پیتر اتلام و مدیر شعبه اصفهان نیکلاس اسخارور نام دارد. پس از غلبه محمود هلندیان مبالغی از سود و سرمایه خود را از دست دادهاند، وضع تجارت شرکت به رکود انجامیده است. و اتلام بر سر آنست که در این هرج و مرج ویران گر مرکز اصلی بازرگانی هلند را از بندرعباس به جزیره هرمز انتقال دهد؛ اما هدف اصلیش اینست که این جزیره را مستعمره هلند سازد یا در واقع آن را تصرف کند. در این حیص و بیص کارکنان شرکت هند خاوری انگلیس که با هلندیان رقابتی سخت شدید دارند، ساکت ننشسته و افزون بر آن که میخواهند به لطایف الحیل جزیرههای قشم و لارک را متصرف شوند، نه همین مانع پیشرفت مقاصد اتلام شده، بلکه در نهان باروخان سرکرده اشرف را دل میدهند تا با حیله و ترفند او و دو تن از کارکنانش را اسیر و زندانی کند، سرانجام در نبردی که میان هلندیان و اشرفیان برای نجات اتلام و یارانش درمی گیرد، از سه مقام مهم هلندی که به اسارت باروخان در آمدهاند، یکی در زیر شکنجه جان میدهد، دیگری، در هنگامه جنگ و گریز جان میسپارد و اتلام دقایقی پس از رهایی از چنگ زندانبانان درمی گذرد و انگلیسیان «شریر» که آتش این جنگ را دامن زدهاند به هدف خود میرسند و بدینسان اتلام رئیس شرکت هلند جان خود را بر سر این کار مینهد.
رویدادهای مهم زمان سلطه اشرف
کتاب، راوی رویدادهای مهم زمان سلطه اشرف است، مردی کودن که با دار و دسته خود یا به قول نویسندگان روزنامه جمعی از «سگان گرسنه»، «دیوان هفت چشم» برای «تاراج، کلاشی و پوست کنی خلایق»؛ مانند بیماری آکله در کارست، و ظهور برق آسای طهماسبقلی (نادر) در عرشه کشتی طوفان زده ایران، فرار شتابان اشرفیان از اصفهان ، دسیسهها و دوز و کلکها و ترفندهای استعمارگران کهن در آن هنگامه هرج و مرج، برای ماهی گرفتن از آب گل آلود میهن ما؛ به سخن دیگر در این زمان ایران عرصه چپاول و تاراج است و بازیگران این عرصه چپاول و تاراج، کشتار و آدم دزدی و آدم فروشی: اشرف، زبردست خان، زاهد علی خان، باروخان، تیمورخان ترک بلوچان و جز آنان از یکسو، و مدعیان تاج و تخت و حکومت ایران: طهماسب میرزا، محمد میرزا، صفی میرزا پسران آواره شاه سلطان حسین و قیام کنندگان علیه سلطه اشرفیان: سید احمدخان مدنی «جنگجوی خانه بدوش»، یوزباشی یزد، قلندر اسماعیل و دیگران از سوی دیگر، بدیهی است در کشاکشی که در میانه این مدعیان گونه گون درگرفته است تنها خانمانهای مردم بی گناه است که میسوزد و بر باد میرود. با ظهور نادر خراسانی، آثار اهریمنی این ظلمت آفرینان از پهنه ایران اندک اندک محو و ناپدید میشود و دوران زبونی و بردگی، علی الظاهر به سرافرازی و آزادگی تبدیل میگردد و سرانجام کتاب با سه ضمیمه سودمند که یکی شرح اجمالی جزیره و قلعه هرمز و تاریخچهای نامستند از حاکمان آن جزیره در طول تاریخ، داستان سلطه پرتگالیان بر آن و غلبه جانانه امامقلی خان سردار بزرگ شاه عباس کبیر بر استعمارگران متجاوز پرتگالی است و دو ضمیمه. دیگر توصیفی از وضع هرمز است که با شرحی مختصر از حدود قلمرو سلطه کوتاه محمودیان و اشرفیان در سرزمین ایران بزرگ و زمان کوتاه سلطه ایشان که زمان سلطه جنایت، نفرت ، آدم فروشی، آدمکشی و توهین به انسانیت است، خاتمه مییابد.
دیگر آثار ویلم فلور
[wpb-product-slider product_type=”tags” tags=”3295″]
هنوز بررسیای ثبت نشده است.