–
حمید عاملی
از متن کتاب:
یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون، تو زمین و آسمون هیچکس نبود
اما بگم ای بچه ها، ای بچه های مهربون، ای بچه های خوش زبون
در زمونهای پیش از این، تو روستایی از این دیار و سرزمین، که مردماش هم خوب بودن، هم نازنین
یه زنی بود، عزیز و خوب و خسته
یه خرده پیر، به یه دلی شکسته، شوهر زن، سالهای قبل، وقتی که اون جوون بود، مریض شد و زندگیشو گذاشت و رفت
حاصل اون زندگی خیلی کوتاه، دو دختر بود، دو دختر خیلی کوچک
نام اولی سایه بود، کوچکتره، دومی رو صدا می کردن سپیده…
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.