غنچه گل سرخ: زیبای خفته – دو زبانه
علیرضا اکبریان
یکی بود و یکی نبود.در دوران کهن شاه جوانی با همسر زیبا روی خویش زندگی می نمود که بسیار هم دیگر را دوست داشتند. اما متأسفانه هیچ وقت نتوانستند بچه دار شوند. بسیار دلتنگ بودند و سختی می کشیدند برای آنکه آرزو داشتند بچهای از خودشان داشته باشند.همسر حاکم روزها داخل جنگل کنار آبشار قدم میزد و آرزوی بچه می کرد. روزی یک ماهی کوچک سرش را از آب در آورد و به او گفت خانم زیبا مژده دعای تو مستجاب خواهد شد تو بزودی بچه دار خواهی شد و یک دختر کوچک و زیبا به دنیا خواهی آورد….
هنوز بررسیای ثبت نشده است.