فاوست
فاوست (به انگلیسی: Faust) نام نمایشنامهای است اثر یوهان ولفگانگ فون گوته (۱۸۳۲–۱۷۴۹)، نویسنده برجسته آلمانی. این کتاب در دو قسمت: قسمت نخست در ۱۸۰۸ و قسمت دوم ۱۸۳۱ منتشر گردیده است.
این درام بزرگ در حقیقت حاصل یک عمر تجربه شاعر، نویسنده، فیلسوف، سیاستمدار، دانشمند، منقد هنری و مدیر تئاتر، یوهان گوته است. نوشتن این کتاب بدون اینکه مانع از اختیار مشاغل متنوع شود از دوران جوانی گوته آغاز گردید و تا چند ماه قبل از مرگش در ۱۸۳۲ «۸۲ سالگی» به طول انجامید.
کلمه فاوست در آلمانی معیار، مشت معنی میدهد.
خلاصه داستان
فاوست خسته و ناامید است. تصمیم میگیرد تا با شیطان جهت کسب دانش بیشتر و قدرت جادو وارد گفتگو شود. او میخواهد تا از تمام دانش و لذت این دنیا بهرهمند شود. در مقابل، نماینده شیطان، مفیستوفل ظاهر میشود. او این معامله را با فاوست انجام میدهد: مفیستوفل به قدرت جادویی او برای مدت یک دوره کمک میکند، ولی در پایان دوره، روح فاوست به شیطان تعلق دارد و فاوست به شکل ابدی ملعون خواهد بود. در داستانهای اولیه، این دوره معمولاً ۲۴ سال ذکر شده است.
در مدت زمان قرارداد، فاوست به انحای مختلف از مفیستوفل بهره میجوید. در بسیاری از نسخههای داستان، از جمله در نمایشنامهٔ گوته، مفیستوفل او را کمک میکند تا دختری زیبا و معصوم را که معمولاً گِرتشن نامیده شده و در نهایت زندگیاش نابود میشود، اغوا کند؛ هرچند در نهایت، معصومیت گِرتشن نجاتش میدهد و او وارد بهشت میشود.
در روایت گوته، فاوست نیز با رحمت خدا به خاطر کوشش مدامش و همچنین درخواست گرتشن از خدا نجات مییابد. اما در نسخههای اولیه، فاوست برای همیشه فاسد شناخته میشود. او فکر میکند که گناهانش قابل بخشش نیست. در این روایتها وقتی پایان دوره میرسد شیطان او را به جهنم همراهی میکند.
فاوست گوته
نسخه مهم دیگر این افسانه، نمایشنامه فاوست چاپ شده در ۱۸۰۸ بوسیله نویسنده آلمانی یوهان ولفگانگ فون گوته است. فاوست گوته اخلاقیات مسیحی نسخه اولیه را پیچیده میکند. داستان نمایشی گوته ترکیبیست از نمایشنامه و شعر و لحن حماسی دارد. ارجاعاتی به فلسفه، ادبیات و شعر مسیحی قرون وسطایی، رومی شرقی و یونانی در این اثر جمع شدهاند.
ترکیب و پالایش این اثر ۶۰ سال از عمر گوته را، هرچند نه ممتدد و مداوم، به خود مشغول داشت. نسخه نهایی بعد از مرگ او منتشر شد و یکی از آثار بزرگ ادبیات آلمانی شناخته میشود.
داستان دربارهٔ سرنوشت فاوست در مسیر جستجو به دنبال ذات زندگیست. مستأصل از دانشآموزی و محدودیتهای دانش، قدرت و لذت از زندگی، او توجه مفیستوفل را به نیابت شیطان به خود جلب میکند. مفیستوفل قبول میکند به فاوست خدمت کند تا فاوست به اوج شادمانی انسانی برسد، چنانکه با گریه فریاد بزند “بمان، تو بسیار زیبایی!” در اینجا مفیستوفل روحش را قبض خواهد کرد. فاوست از معامله راضی است، زیرا او میاندیشد که هرگز به اوج شادی نخواهد رسید.
در قسمت اول، مفیستوفل فاوست را به تجربهای راهنمائی میکند که در یک رابطه شهوانی با گرتشن، یک دختر جوان معصوم، به اوج میرسد. گرتشن و خانوادهاش با فریب مفیستوفل و خواست فاوست نابود میشوند. قسمت اول داستان در یک تراژدی برای فاوست پایان میپذیرد، گرتشن رستگار شده ولی فاوست باقی میماند تا از شرم اندوهگین بماند.
قسمت دوم با بخشش فاوست توسط روح زمین (و بقیه مردمان) آغاز میشود و به شکل شعری تمثیلی ادامه مییابد. فاوست و شیطانش از میان جهان سیاست و جهان خدایگان کلاسیک میگذرند و آنهارا دستکاری میکنند، با هلن بانوی تروا و سمبل زیبایی) دیدار میکنند. در پایان، با موفقیت در رام کردن همه نیروهای جنگ و طبیعت، فاوست لحظه یگانه شادمانی را تجربه میکند.
مفیستوفل سعی میکند روح فاوست را در مرگ بعد از لحظه شادمانی به دست بیاورد، اما از دخالت فرشتهها که به خاطر رحمت خدا آمدهاند مستأصل و خشمگین میشود. اگر چه این بخشش واقعاً رحمانیست و اشتباهات مکرر فاوست که با همدستی مفیستوفل مرتکب شده را نمیبخشد، فرشتگان میگویند که این بخشش تنها به دلیل تلاش پایانناپذیر فاوست و میانجیگری و شفاعت گرتشن است. در صحنه پایانی، روح فاوست در حضور خدا به عنوان “باکره مقدس، مادر، ملکه، الهه … زنانگی سرمدی” به بهشت برده میشود. خدای مؤنث بر مفیستوفل که اصرار داشت فاوست پس از مرگ به پوچی ابدی سپرده شود، غلبه میکند.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.